مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

قبل از سه سالگی

  وقتی برای اولین بار برای دخملی کلیپس زدم به موهاش و اونم طبق معمول کلی عاشقش شد و برنامه ژست گرفتن ها و مرتب عکس گرفتن های مامان ادامه داشت. یادم میاد منو بردی جلوی کمدت و یکی از سرهمی هایی که برات کوچولو شده بود رو هم مجبورم کردی تنت کنم!!!! قربون ژست هات برم قربون اون چشمهای خوشگلت اینم موهای دخملی از نمای نیم رخ ...
4 مرداد 1395

مهرسا و لباس پرنسسش

روز اولی که مهرسا این لباس رو خرید و کلی عاشقش شده بود،مخصوصا از تور و دامنش کلی هم ژست گرفت و منم مرتب عکس قربون اون ژست های خوشگلت برم الهی فدات شم که نزاشتی مارک لباستو بکنم   ...
4 مرداد 1395

مرداد 1395

سلام به یکی یک دونه مادر، تقریبا بعد از یکسال شلوغ پلوغ و پرکار و استرس برگشتم، نمی دونم از کجا شروع کنم،کلی عکس و حرف دارم ، امیدوارم بتونم همشو بنویسم و برات بگم دخترکم امسال پر بود از تغییرات بزرگ برای من، دانشجو شدن تو مقطع دکترا بعلاوه کار بیرون و اون وسط مسطها هم اسباب کشی به خونه جدید و خلاصه که حسسسابی سرم شلوغ بود و نتونستم وبلاگت رو اپ کنم بالاخره امروز عزممو جزم کردم و دارم شروع می کنم به امید خدا برای پست اول می خوام چند تا از عکسهای مربوط به خواننده شدنت رو بزارم ...
4 مرداد 1395

شهریور 94 و سفر شمال

مهرسا توی ساحل و در حال شن بازی عاشق اب شده بودی ، برعکس پارسال که از اب میترسیدی امسال نمیتونستیم از اب بیاریمت بیرون!! اینجا هم یه شیر اب دیده بودیو ول کن نبودی عشقی این لباس رو هم از شمال واست خریدک که خیلی دوسش داری و هر جایی میخوایم بریم فقط اینو میخوای بپوشی ایستاده بودی و میگفتی ازت عکس بگیرم!!! یه قرار دوستانه داشتیم با دوستای من این عکس رو هم فهیمه جون دوست من زحمتشو کشید فکر کنم میخواستی بری بیرون،امادت کردم که گفتی دوربینو بیار ازم عکس بگیر اونم در ژستهای مختلف!! پیشنهاد ژستها رو هم خودت میدادی فقط هم منظورت کوله بود که پشتت بود،دوست داشتی اون ت...
19 مهر 1394

ادامه پست قبل

سلام عروسک مامان خیلی سریع میرم سراغ عکسات و توضیحاتشو زیرش برات میزارم وقتی من و مهرسا با هم کارتهای صد افرین رو تمرین میکنیم اینجل هم داریم با کمک هم پازل می چینیم پازل جالبیه همراه با چیدمانش باید خودمون داستان واسش درست کنیم   این عکسها مربوط به اوایل تابستونه94 اخرین عکسهای با پوشک بودن خوابوندن پریا عروسک مهرسا  بعد از مصاحبه دکترا که داشتم تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت،خدا رو شکر خوب همکاری کردی و فقط یکی دو روز اول یکم میترسیدی از دستشویی رفتن ،اما بعدش خوب بودی و اصلا مشکلی بوجود نیاوردی ،اصلا مامانی رو اذیت نکردی گل دخترم ...
19 مهر 1394

و اما...

سلام و صد سلام به دختر کوچولوی مامان که داره کم کم واسه خودش خانومی میشه ببخش مامانو بخاطر اینکه خیلی دیر به دیر میاد و داست مطلب میزاره،میدونی که خیلی گرفتار بودم و مشغله فکری داشتم ،اما به امید خدا امروز اومدم که جبران کنم از تعطیلات دخترم بگم ،از شیرین کاریاش و خیلی چیزای دیگه بریم سراغ عکس ها با توضیحاتش یه روز که رفته بودیم خونه شبنم جون ،دخترم خیلی خانوم بودی ولی خوب اخراش دیگه یکم حوصلت سررفته بود و لاک های شبنم جونو ریختی وسط ،اون بنده خدا هم ناخوناتو طبق دستور خودت هر کدوم یه رنگی زد،البته از این قسمت داستان عکسی ندارم این عکس مال اردیبهشت ماهه که من و همکارام رفته بودیم اردو و شما رو هم باخودمون بردیم مع...
30 شهريور 1394

پیک نیک در تعطیلات عید

یه روز وسطهای عید تصمیم گرفتیم بریم ویلای عمو،رفتیم و با سرمای شدید اونجا مواجه شدیم متاسفانه و کاملا یخ زدیم،یه اتفاق بد دیگه هم افتاد که تو ادامه میگم اولی که رفتیم و تصمیم گرفتیم شومینه رو روشن کنیم و شما هم کنجکاو زل زده بودی به اتیش و از اونجا جم نمیخوردی کلی پتو پیچت کرده بودم یه وقت سرما نخوری اینجاخیلی بانمک افتادی اینجاهم بعد از حادثه بود طفلک دخترکم واما اتفاقی که برات افتاد این بود توی تراس بابا داشت جوجه ها رو کباب میزد و شما هم طبق معمول جهت فضولی می خواستی بری ببینی چه خبره! کفش هم توی تراس نبود و همینجوری بدون کفش دویدی تو تراس و منم دنبالت ،یه کوچولو بادم بود و یکی از زغالها افتاده ب...
16 فروردين 1394

واما سال1394

سال جدید هم از راه رسید،سال نوی همه مبارک باشه،ان شاالله که سال بسیار خوبی باشه برای همه مردم یه سال توپ توپ از همه نظر  مهرسای خوشگل مامان عیدت مبارک باشه، امیدوارم توسال جدید پر از شادی و سلامتی و یادگیری چیزای خوب و تجربه های قشنگ قشنگ باشه برات موقع تحویل سال خییییلی دلم گرفته بود ،دلم برای اونایی که کنارم نیستن تنگ شده بود ،کاشکی میشد که باشن کاشکییی بریم سراغ عکسا اینم سفره هفت سینه خونه ما که چند بار توسط مهرسا داشت منهدم میشد ،خیلی سعی کردم متقاعدش کنم که فقط باید نگاه بکنه و دست نزنه،مامورش هم کرده بودم که اگه بچه های فامیل اومدن و خواستن دست بزنن تذکر بده و جالبه که خیلی خوب این وظیفه رو انجام میداد گل دختر...
16 فروردين 1394

چند عکس بجا مانده از سال 93

سلام مهرسای گلم،اینم اخرین پست سال 93 که توسال 94 نوشته شده،چند تا عکس بجامونده اس که توضیحاتشم زیرش نوشته شده،بریم سراغ عکسها این عکس برای چند ماهه پیشه که تازه از لب تاب بابایی پیداش کردم اینجا هم که مشخصه دیگه کجا رفتی ؟؟؟؟؟ بابا جونت در حال عکس گرفتن جوجوی منی،قربون خندیدنت مهرسا و اقا محمد سر دیگ حلیم خونه خاله من،مهرسا سوار دوچرخه محمد شده و اون طفلی هم در حال هل دادنه!! اینم چند تا از ژست های دخترکم وقتی ازش می خوایم عکس بگیریم بعلللله،در حال اجرای حرکات ..... فدای بوس کردنت بشم وروجک مامان قربون این نیم رخ وایستادنت بشم،عاشق اینی که شیر رو با نی بخوری خیلی وقت...
16 فروردين 1394