مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

چند عکس بجا مانده از سال 93

1394/1/16 22:21
نویسنده : مامان مهرسا
464 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مهرسای گلم،اینم اخرین پست سال 93 که توسال 94 نوشته شده،چند تا عکس بجامونده اس که توضیحاتشم زیرش نوشته شده،بریم سراغ عکسها

این عکس برای چند ماهه پیشه که تازه از لب تاب بابایی پیداش کردم

اینجا هم که مشخصه دیگه کجا رفتی ؟؟؟؟؟

بابا جونت در حال عکس گرفتن

جوجوی منی،قربون خندیدنت

مهرسا و اقا محمد سر دیگ حلیم خونه خاله من،مهرسا سوار دوچرخه محمد شده و اون طفلی هم در حال هل دادنه!!

اینم چند تا از ژست های دخترکم وقتی ازش می خوایم عکس بگیریم

بعلللله،در حال اجرای حرکات .....

فدای بوس کردنت بشم وروجک مامان

قربون این نیم رخ وایستادنت بشم،عاشق اینی که شیر رو با نی بخوری

خیلی وقت بود از خوابیدنت عکس نگرفته بودم

مهرسا تازه این لگوهارو خریده بود و هر جایی می خواستیم بریم اونم می خواست بیاره!!

چقدر خوشحال بودم که بالاخره یه اسباب بازی سرگرمت کرده اما......زهی خیال باطل

اینجا اومدیم خونه دوست مامانی واسه دیدن این نی نی گولوی خوشگل که اسمش حورا خانومه

قربونت بااون زبونش

شبی که این لباس رو تازه برات خریده بودم،خیلی به چیزای جدیدی که میخریم برات واکنش نشون میدی جدیدا

حاضر نیستی لباس یا کفش رو در بیاری به هیچ عنوان

حتی کفش هم برات خریدیم همون جاتو مغازه پوشیدی ،وقتی هم بیرون اومدیم از مغازه به هرکسی میرسیدی میگفتی این کفشه نوهه الان خریدم،منم که ریسه رفته بودم از این شیرین کاریات،شبم کفشارو جفت کردی گذاشتی کنارت و خوابیدی

خلاصه اینکه تا چند روز حاضر نبودی از پات درش بیاری!!!!

این کلاه و روسری محلی رو وقتی 5 ساله بودم از کرمانشاه خریده بودم ،یادمه همون موقع عاشق روسریه بودم با پولکهاش،تو خونه تکونی مامانم پیداش کردو داد بمن ،منم سریع از فرصت استفاده کردم و از شما عکس گرفتم،مهرسا هم عاشق کلاهه شده بود

دیگه فکر کنم از 93 چیزی نمونده؟!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)