مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

تولد چهار ماهگی عروسک مامان

عزیزکم سلام تولد چهار ماهگی تو خوشکلکم مبارک باشه ان شاالله زنده باشیم و تولد 100 سالگیت رو با هم جشن بگیریم کیک تولد 4 ماهگی دخملی اینم از نمای بالا بغل بابا جون، فکر کنم از شمع و اتیش می ترسی نترس مامانی مهرسا داره فکر میکنه میتونه اینو بخوره یا نه؟؟ فدای خنده هات بشم گلم ...
22 تير 1392

مهرسا در خواب

اوایل خیلی خوب میخوابیدی البته منظورم مدل خوابیدنته ، دستهات همیشه کنارت بود اما..... کم کم مثل عکس پایین شدی الان هم عادت کردی پتو رو میکشی روی سرت و می خوابی ، هی من میکشم پایین و دوباره میام و میبینم ... و البته این داستان ادامه دارد شبها همش دلواپسم و مرتب بهت سر میزنم ببینم پتو روی سرته یا نه و..... بعله میبینین که فقط موندم چرا حالا نوبت منه که پتو رو از روی سرت بردارم اما شما محکم اونو چسبیدی حالا نوبت دستهاشه که بزاره روی چشمهاش اینم بگم که دختر من اصلا موقع خوابیدن مامان و بابا رو اذیت نمیکنه و وقتی که میزارمش توی تختش و آویزشو براش روشن میکنم خودش خوابش میبره یه روز شما رو گذ...
20 تير 1392

مهرسا گلی و جغجغه

نمیدونم چرا هر چی به دستت میرسه دوست داری بزاری تو دهنت اونم با حرص آخه دختر خوب که این کارا رو نمیکنه مامان آفرین به دختر حرف گوش کنم باریکلا مامانی تعویض دست هم که بلدی ...
20 تير 1392

مهرسا و ددر

دخترم عاشق بیرون رفتنه وقتی ما آماده میشیم که بریم بیرون کلی دست و پا میزنه و از خودش صدا در میاره که منم هستم و تو اون حالت همش در حال ذوق کردن و خندیدنه ، باور نمیکنید پس خودتون ببینید دیدین گفتم فدات بشه مادر     ...
20 تير 1392

ورود به چهار ماهگی و کارای جدید

روز شنبه 4 خرداد ماه دخترمو بردم برای قد ووزن ،خدا رو شکر همه چی مرتب بود وزن شما 6100 و قد شما 60 سانت بود گلم.ماشاالله دخترم چند وقتیه که همش به دستهات نگاه میکنی و باهاشون بازی میکنی ، چند تا حرکت هم از ما تقلید میکنی و بلافاصله بعدش واسه ما اجراش میکنی  یکیش این حرکته دیگه اینکه غیر از بو ، می ، ما ، د ، گی هم جدیدا میگی و موقع گفتن هم کلی تف میریزی واسه ما جغجغه ات رو خیلی قشنگ با دو تا دستت می گیری و حتی میتونی همزمان 2 تا رو با 2 تا دستت بگیری اولین باری که اسمتو صدات کردم و تو سرتو برگردوندی و نیگام کردی در تاریخ 19 خرداد بود ، شاید یکی از قشنگترین لحظات زندگیم بود .اول فکر میکردم داری به صدای من واکنش نشون میدی بعد شرو...
20 تير 1392

متفرقه

مامانی چون این وبلاگ رو به موقع درست نکردم و الان یه مدتی گذشته یکم از کارایی رو که تو اون سن انجام میدادی یادم رفته ببخش مامانی رو ، ممکنه مطالبم یکم درهم و برهم باشه ، یادمه تو اردیبهشت ماه بود یه روز صبح زودتر از ما از خواب بیدار شده بودی و بدون اینکه گریه بکنی داشتی به آویزت نگاه می کردی و احساس کردم یه صداهایی داره ازت در میاد ، اومدم بالا سرت دیدم داری واسه خودت غش غش می خندی ، یه چیزی مثل قهقهه زدن بود ، خیلی برام جالب بود چون تا حالا همچین صداهایی ازت نشنیده بودم. دیگه از کارات بگم اینکه روز 28 اردیبهشت وقتی جغجغه ات رو تکون میدادم دستتو آوردی جلو تا اونو از من بگیری و با کمک من تونستی این کارو بکنی.مامانی فدات بشه 30 اردی...
20 تير 1392

اندر احوالات دخترم در سومین ماه زمینی شدنش

روز 8 اردیبهشت عمه مامانی کلی گل محمدی برام آورد تا شما رو داخل گلها غلت بدیم ، البته بگم علتشو دقیقا نمیدونم ولی چون برام جالب بود قبول کردم ، اینم چند تا عکس از گل غلتان مهرسا جون اولش کلی گریه کردی فکر کنم ترسیده بودی سریع برات یه شیشه درست کردم و بهت دادم که خوب آروم شدی یکم اینجا دیگه خوش اخلاق شده بودی و کلی خوشحالی می کردی وقتی گلها رو می ریختیم روت وای دیگه کم کم داشتی شیطونی می کردی و وقتی ازت غافل می شدیم میخواستی گلها رو تو دهنت بذاری   فردای گل غلتان من مهمون داشتم و حدود 20 تا از همکارام قرار بود بیان دیدنم ، بازم خدا رو شکر شما دختر خیلی خیلی خوبی بودی و گذاشتی  من به همه کارام برسم ، تو مه...
20 تير 1392

شروع ماه سوم و واکسن 2 ماهگی

عزیزم روز 3 اردیبهشت ماه شما رو بردم برای واکسن و قد و وزن وزن دخترم در پایان 2 ماهگی 5/100 بود ، قد شما 57 سانت و دور سر 37 سانت بود موقعی که می خواستن واکسنتو بزنن کلی استرس داشتم ، نمیدونم چرا ، اصلا دلم نمیومد که ببینم دارن سوزنو تو پات فرو می کنن  اما خوب چاره ای نبود وقتی واکسن اولتو زدن چنان جیغ و گریه ای راه انداخته بودی که تا اون موقع ازت ندیده بودم ، نمیدونستم چیکار کنم که آروم بشی ، اون موقع منم باهات همین جوری اشک می ریختم ، بالاخره یکم آروم شدی و واکسن دومت خیلی اذیتت نکرد خدارو شکر، شب هم رفتیم خونه مامان جون اینا تا نوبتی ازت مراقبت کنیم . خداروشکر تب نکردی ، البته مرتب بهت استامینوفن میدادم و جای واکسنت رو هم کمپرس ک...
19 تير 1392