گردش و تفریح
یه روز که با خانواده پدری مهرسا رفتیم گردش و کلی هم بهمون خوش گذشت ، بعدشم رفتیم اسبهای عمو حمید رو دیدیم
مهرسا گلی وقتی که صداش می کنی و میگی میخوام ازت عکس بگیرم و اینم ژست دخترمون وسط اون خاک بازیهاش
دختر عموها
اینم یه ژست دیگه از دختر گلی
نگین خانوم اسب عمو جون
یه روز افتابی و خیلی قشنگ که با عموی مامان رفتیم ویلا،مهرسا هم حسابی عکس گرفت از طبیعت و خودش
بله، ژست دخترمون رو دارین که
دوربین هم یک لحظه از دخمل عکاسمون جدا نمیشه!!!
مهرسا با ورژن چشم رنگی و عینک
اینم یه عکس قدیمی مال 30 سال پیش،اون وسطیه مامان مهرساست. فکر کنم یکسال و نیمه بودم
اولین نقاشی مهرسا،جالبه که تو توضیحاتش منو کشیده، یعنی این الان منم، تو دستامم موبایل و کیفه، گوشامم بزرگ کشیده، به یه خانوم روانشناس نشون دادم گفتن که دخترتون فوق العاده حساس هستن و عاطفی،گوشها رو هم بزرگ کشیده یعنی نیاز داره بیشتر بهش گوش داده بشه
اون کناریه هم خودشه
این الان خود مهرساس
یه شب دوست داشتنی و تولد دختر عمو و پسر عموی مهرسا جونی،آقا اراد و آندیا خانوم