مروری بر گذشته ها
یه سری عکس ازت پیدا کردم که منو برد به دوران نوزادیت ،دلم خیلی هوای اون موقع هاتو کرد،خیلی داری زود بزرگ میشی فرشته من
خداروشکر که خدا منو از نعمت مادر کردن محروم نکرد و این شیرینی رو بمن چشوند،امیدوارم خدای مهربون این نعمت بزرگ رو به همه کسایی که ارزو شو دارن بچشونه
بریم سراغ عکسها
دو روز بعد از بدنیا اومدنت و بستری شدن تو بیمارستان بخاطر زردی،وای چه دوران سختی بود هم برای من و هم برای شما
یه خواب خرگوشی با هوشیاری کامل موقع فلش دوربین چشماتو نیمه باز کردی
فدات کوچولوی من
جدیدا خودت میای بغلم میکنی و میگی مامان جون منم باید حتما بگم جون مامان جون ،وگرنه چند بار هی تکرار میکنی تا من حتما اینجوری جوابتو بدم،بعدم میگی فدات بشم و بلافاصله هم میگی خدانکنه
منم میگیرمت و کلی فشارت میدمو بوست میکنم
اینجا دیگه بیدار شدی و چشمای خوشگلتو باز کردی
تو این عکس رفته بودیم خونه بهناز جون دوست مامان
اینجا هنوز 40 روزت نشده و مااومدیم عیددیدنی
کناریت امیتیس جونه و پریای خوشگل و هر سه در خواب!!
تو این عکس دقیقا سه ماهته و اومدیم اندیا کوچولو دختر عموتو ببینیم که تازه چندروزه بدنیااومده
چقدر علاقه داشتم یه چیزی رو به موهات بزنم ،ولی خیلی کم مو بودی و طول کشید تا موهات بلند بشه ،الانم که متاسفانه اصلا نمیزاری اینکارو کنم
مهرسا در حال تعجب کردن،فکر کنم اینجا شش یا هفت ماهه بودی
این عکستو خیلی دوست داشتم ،یه نمای خوشگل از پایین ،رنگ سفید هم خیلی بهت میاد جوجو طلای من
فکر کنم اندیا حدود دو ماهه است و شما 5 ماهه
دخملی تیپ زده کجا میخواد بره نمیدونم!!
عاشق خوابیدنتم
هنوز هم همین جوری میخوابی به شکم با دهن نیمه باز
منم میشینم و نگات میکنم
قربون ذوق کردنت برم من
عاشق شیشه خوردنی،هنوزم موقع خواب اول باید شیشه بخوری و بعدم پستونک تا بخوابی !! البته باید پتوت رو هم بو کنی و بخوابی
این عکس پشت صحنه اولین اتلیه رفتنته
مهرسا سوار بر اسب چوبی و همچنان در حال تعجب
یه نمای بسته از جوجه ی من ،بامزه مامان با چشمای گرد و مهربونش
عشق منی
زندگیه منی