مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

متفرقه های پاییز 93

1393/11/21 21:26
نویسنده : مامان مهرسا
522 بازدید
اشتراک گذاری

واما چند تا عکس بجا مونده از یک سال و نیمگیت دارم که میخوام بزارم

 

همون آتلیه ای که شش ماهگیت رفته بودی و سوار این اسب چوبی شده بودی

حالا یک سال و نیمه شدی و دوباره سوار برهمون اسب چوبی

قربون اون خندیدن شیطونت برم

عشق من وقتی از خستگی اینجوری خوابش میبره

یکی از همکارای مامان از کربلا اومده بود و مارو هم دعوت کرده بود ،اینجا با نازنین جون کلی بازی کردی و صحبت

تا مدتها هم عکسش رو میخواستی ببینی و خاطره اش رو برام تعریف میکردیبوس

دختر خارجی من تو یه روز گرم تابستون

اینا ربطی به پاییز نداره ها ،عکس هایی که تازه کشفش کردم

بوسبوسبوسبوسبوسبوس

تو مسافرتی که تابستون به شمال داشتیم یه هاپوی خوشگل بود که مهرسا کلی عاشقش شد و دوست داشت اونو بیاره واسه خودشخندونک

دعای تو حتما مستجاب خواهد شد عشق اسمانی من

این عکسیه که واسه عروسی عمه شیما تهران رفته بودیم ازت گرفتن

فکر کنم این عکس رو عمو حمید ازت گرفت

مهرسا در حال شکلک در اوردن و مسخره کردن جلوی دوربین

یه شکلک جدید دیگه

وای جدیدا اصلا نمیزاری ازت عکس بگیرم،اینا رو هم با کلی حرص خوردن ازت گرفتم

 

تو این عکس بابا جون داره بهت میگه دستاتو اینجوری کنی تا ازت عکس بگیرم

دست به سینه نشستی تا بابا جون بهت موبایل بده

حاضری هر کاری بکنی تا موبایل بهت بدیم!!!! این خیلی بده ها

وقتی مهرسا پاتو کفش بزرگترا میکنه

وقتی میخوام پوشکت کنم کلی منو تو خونه دور میدی تا شلوارتو پات کنم

اینم یکی از همون موقع هاس

جدیدا از تبلت و گوشی سیر شدی و هی میگی لب تاب!!!!!!!!!!!

خدا بداد برسه

زبل مامان وقتی قدش نمیرسه به میز کوسن میزاره زیرش؟؟!!

قایم باشک بازی مهرسا و مامان

فکر کرده بودی که اگه پشتت رو بمن بکنی و بری اون زیر قایم بشی من نمیبینمت

خخخخخخخ

یه شب که تصمیم گرفته بودی تنهایی تو تختت بخوابی و خیلی ذوق داشتی و منم کلی خوشحال از این استقلالت

اما هنوز برق رو خاموش نکرده دویدی و اومدی پیش ماسوال

جالبه که میگفتی نخودی(عروسک بغلت) میترسه و مهرسا خانوم نمیترسهعینک

عاشق تنوعی عین خودم

مثلا سرو ته بخوابی، یا مثل الان رو دسته مبل بشینی یا اب رو با چنگال میخوای بخوری و ...

کلا کارای عجیب و غریب زیاد ازت میبینمخندونک

عکس سلفی پدر و دختر

عاشششششقتتتونمبوسبوسبوس

در عرض کمتر از یک دقیقه این اتفاق افتاد و ...

تموم موهاتو صورتتو کرمی کرده بودی!!!!

باور کن ما یادت ندادیم و نمیدونم کجا این حرکتو یاد گرفتیدلخورتعجبخطا

از نیمه شب گذشته و شما بیخوابی زده به سرت و در حال گوش دادن موزیک تا خوابت ببره

اما کو فایده؟؟

وقتی غرق دنیای کودکیت میشی و من همین جوری میشینم و بهت زل میزنم و تو با اون چشمهای پر از تعجبت نگام میکنی و میگی مامان چی شده!!

منم میگم هیچی عزیزکم ، اماته دلم این دعا رو برات دارم که خودت مادر بشی و یه دختر کوچولوی شیرین زبون خدابهت بده و ببینی چقدر شیرین و قشنگه این لحظه 

چقدر دلچسبه وقتی میبینی پاره وجودت داره بزرگ و بزرگتر میشه و وارد دنیای ماادم بزرگها

هیییی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)