مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

دومین سفر شمال

1393/6/12 1:46
نویسنده : مامان مهرسا
552 بازدید
اشتراک گذاری

 

بالاخره بعد از مدتها یه فرصتی پیش اومد تا بتونیم یه استراحتی بکنیم و یه سفر دسته جمعی بریم، البته من خیلی راضی نبودم بیشتر بخاطرشما ، میترسیدم اذیت بشی تو گرما و هوای شرجی شمال

متاسفانه ترسم بیخود نبود و شما یکم بی قرار و مریض شدی ولی خوب در کل خوب بود و خوش گذشت

خداکنه واسه دخملی هم خاطره خوبی بوده باشه

اینجا وسط راه توی یه امامزاده کوچولو و قشنگ ایستاده بودیم و شماهم از فرصت استفاده کردی و حسابی شیطونی کردی و ورجه ورجه

مهرسا و بابا مجید

اونجایه شیر اب پیداکرده بودی و کلا با اون سرگرم بودی 

وقتی واسه اولین بار چشمت به اب افتاد ،اولش فکر کنم یکم ترسیده بودی و خیلی بااحتیاط میرفتی سمت اب 

اینجا با باباجون (بابای مامان) هستی،کلا تو این چندروز همه زحمتت بیشتر رو دوش باباجون بودخجالت

یه دوست پیداکرده بودی اسمش ماعده بود ، خیلی باهم خوب بودین بااینکه چندسال ازت بزرگتر بود ،خلاصه اینکه تا چند روز بعد از برگشتنمون همچنان صبحها که بلند میشدی میگفتی ماعده توش ؟؟؟

مامان و مهرسامحبت

یه نمای نزدیک از دخترکم و دریا

فکرکنم عکس هنری شد

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)