روزمرگی های بعد تولد
بعد از تولدت خونه تکونی رو شروع کردم و اما دختر مامان هم که سعی در کمک کردن داشت، راستی دخترکم دقیقا یک هفته بعد از تولد تونستی راه بری اونم 8 قدم برای اولین بار، کلی ذوق کردی هم خودت که انگار یه دنیای دیگه رو کشف کرده بودی و مرتب میخواستی بایستی و هی راه بری ، تکلیف ما هم که معلوم بود و از خوشحالی تو خوشحال بودیم و اما من که حس میکردم دارم زمان رو از دست میدم ، زمان با تو بودن و بزرگ شدنت رو میگم؟!!!
بریم سراغ عکسهای بجا مونده
عاشق این بودم که دختر می داشتم تا بتونم موهاشو اینجوری ببندم، فکر کنم این ارزوی هر مادریه
عاشق این عروسکتی، بهش میگی نی نی
مهرسا عاشق کنترل؟؟؟؟
دخملی عاشق ماکارونیه و عاشق اینه که خودش غذاش رو بخوره حتی اگه هیچی نتونه درست بخوره بازم اصرار داره مستقل عمل بکنه؟!
فدای خندیدنت
میگم دخترم مستقله، ببینین چقدر قشنگ داره موهاشو شونه میکنه، فدات
الهی مامان قربونت بشه اینجا یاد گرفته بودی با پارچه داشتی واسه مامان خونه تکونی میکردی و زمین رو دستمال میکشیدی
قربون دندونات
اینجا میخواستی از چهار پایه بری بالا که توش گیر افتادی
اینم از خاطرات قبل از عید
میریم سراغ سال 1393