کمی درد و دل
با شروع مدرسه ها غصه عالم رو دلمه ، یعنی هر روز صبح که میخوام برم سرکار باید همش به خودم انرژی مثبت بدم که خوب کار کردن یه امر کاملاً طبیعیه و خیلی از مادرها شرایط منو دارن و ممکنه چند ساعت از بچه هاش دور باشن و از این حرفهای گول زنکی ...
اما واقعیت اینه که من باید صبح زود برم و شما رو که تو خواب نازی تنها بزارم تا ساعت 2 که برمیگردم ،بعدشم اینقدر خسته و بی حال و بی انرژیم که فقط دلم میخواد بخوابم ،یعنی واقعا توانم صفر شده!! اما شما تازه بازیت میگیره و همش دوست داری تو بغل من باشی ، این خیلی اذیتم میکنه که نمیتونم خوب بهت برسم.خدایا کمکم کن و صبرو تواناییمو چند برابر کن
بگذریم . اینم بگم دخملم خیلی خانومه و در نبود مامانی اصلا مامان جونی رو اذیت نمیکنه ،گاهی وقتها هم که پیش بابایی میمونه و البته اونجا هم خانومه
دختری یه حرکت جدید یاد گرفته اونم چشمک زدنه!!! البته دو چشمی
باور نمیکنین؟؟خودتون ببینین پس
مرحله اول
با چشم بسته فهمیده دوربین جلوشه!!دختر تیز مامان
فکر کنم میخواد چشمهاشو باز بکنه ببینه چه خبره؟
بالاخره طاقت نیاورد؟
راستی دخترم کم کم داره به حرف میاد و ددد، م م ، گ گ ،ن ن و ب ب رو خیلی خوب میگه ، منو بابایی شرط بستیم ببینیم اول میگه ماما یا بابا! میدونم این که شرط نمیخواست، معلومه دیگه ؟نهههههه
خدا کنه شرطو ببرم وگرنه خیلی ضایع میشم البته شما نگران نباشیا فدای یه تار موی تو خوشکلم
راستی من منتظرم چهار دست و پا بریا ؟؟؟ خیلی وقته ها که منتظرم
از غذا خوردنت هم بگم که فرنی و حریره بادوم رو خیلی دوست داری اما سوپ و زرده تخم مرغ رو نهه؟
همش دوست داری از غذاهای ما بخوری؟ آخه از الان میخوای ادای آدم بزرگها رو در بیاری؟
یه چیزه دیگه که الان یادم اومد دالی بازی رو یاد گرفتی فدات شم و خیلی قشنگ این کارو میکنی ، الان هم که دارم اینا رو تایپ میکنم توی روروئک گذاشتمت و شما هم داری مرتب غر میزنی که بیای بیرون