مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

زمستان 1394

یه عکس خوشگل از دخملی توی سورنا یلدای 94 اینم ارایشهای مختلف رو صورت دخملی، کار بابا مجید ا اینجا رفته بودیم خونه یکی از همکارای مامان که نی نیشون تازه به دنیا اومده بود، اقا امیر حسین مهرسا و یه روز سرد زمستونی توی پارک انگشتت رو چند روز قبلش بریده بودی،یه برش عمقی که وقتی بردیمت بیمارستان اول میخواستن بخیه بزنن ،اما وقتی قیافه و التماسهای منو دیدن بی خیال شدن و فقط پانسمان کردن، چه شبی بود اون شب،هیچ وقت یادم نمیره، اما ماشالا تو با اعتماد بنفس کامل و بدون ترسو گریه بودی!! قربون گلم برم که تو هر حالتی ژستت اینه یه روز که مهرسا رو با خودم برده بودم مدرسه و کلی عاشقش شده ...
4 مرداد 1395

گذری به عکسهای دوسالگی مهرسا جوون

مهرسا کوچولو و بابا جونش قربون اون لپات برم که آب شده مهرسا و پسر عمه مامانی، این عکس مال محرم 94 اینم مهرسا جونی و پسر عموی مامان که مال محرم 94 گل دختر که چسب زده به مماغش، مثلا عمل کرده قربون اون خنده های ملیحت  مهرسا سایه زده و چشمهاشم بسته وروجک تا بهتر دیده بشه مهرسا و عشق خوانندگی، یه دامن کادو گرفته بود که براش بزرگه ،همونطور که می بینین اونو تنش کرده خانم دکتر مهرسا!!!! موبایلشو دخملک من از هر انگشتش ده تا هنر میریزه، اینم خیاطیش   ...
4 مرداد 1395

قبل از سه سالگی

  وقتی برای اولین بار برای دخملی کلیپس زدم به موهاش و اونم طبق معمول کلی عاشقش شد و برنامه ژست گرفتن ها و مرتب عکس گرفتن های مامان ادامه داشت. یادم میاد منو بردی جلوی کمدت و یکی از سرهمی هایی که برات کوچولو شده بود رو هم مجبورم کردی تنت کنم!!!! قربون ژست هات برم قربون اون چشمهای خوشگلت اینم موهای دخملی از نمای نیم رخ ...
4 مرداد 1395

مهرسا و لباس پرنسسش

روز اولی که مهرسا این لباس رو خرید و کلی عاشقش شده بود،مخصوصا از تور و دامنش کلی هم ژست گرفت و منم مرتب عکس قربون اون ژست های خوشگلت برم الهی فدات شم که نزاشتی مارک لباستو بکنم   ...
4 مرداد 1395

مرداد 1395

سلام به یکی یک دونه مادر، تقریبا بعد از یکسال شلوغ پلوغ و پرکار و استرس برگشتم، نمی دونم از کجا شروع کنم،کلی عکس و حرف دارم ، امیدوارم بتونم همشو بنویسم و برات بگم دخترکم امسال پر بود از تغییرات بزرگ برای من، دانشجو شدن تو مقطع دکترا بعلاوه کار بیرون و اون وسط مسطها هم اسباب کشی به خونه جدید و خلاصه که حسسسابی سرم شلوغ بود و نتونستم وبلاگت رو اپ کنم بالاخره امروز عزممو جزم کردم و دارم شروع می کنم به امید خدا برای پست اول می خوام چند تا از عکسهای مربوط به خواننده شدنت رو بزارم ...
4 مرداد 1395

شهریور 94 و سفر شمال

مهرسا توی ساحل و در حال شن بازی عاشق اب شده بودی ، برعکس پارسال که از اب میترسیدی امسال نمیتونستیم از اب بیاریمت بیرون!! اینجا هم یه شیر اب دیده بودیو ول کن نبودی عشقی این لباس رو هم از شمال واست خریدک که خیلی دوسش داری و هر جایی میخوایم بریم فقط اینو میخوای بپوشی ایستاده بودی و میگفتی ازت عکس بگیرم!!! یه قرار دوستانه داشتیم با دوستای من این عکس رو هم فهیمه جون دوست من زحمتشو کشید فکر کنم میخواستی بری بیرون،امادت کردم که گفتی دوربینو بیار ازم عکس بگیر اونم در ژستهای مختلف!! پیشنهاد ژستها رو هم خودت میدادی فقط هم منظورت کوله بود که پشتت بود،دوست داشتی اون ت...
19 مهر 1394

ادامه پست قبل

سلام عروسک مامان خیلی سریع میرم سراغ عکسات و توضیحاتشو زیرش برات میزارم وقتی من و مهرسا با هم کارتهای صد افرین رو تمرین میکنیم اینجل هم داریم با کمک هم پازل می چینیم پازل جالبیه همراه با چیدمانش باید خودمون داستان واسش درست کنیم   این عکسها مربوط به اوایل تابستونه94 اخرین عکسهای با پوشک بودن خوابوندن پریا عروسک مهرسا  بعد از مصاحبه دکترا که داشتم تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت،خدا رو شکر خوب همکاری کردی و فقط یکی دو روز اول یکم میترسیدی از دستشویی رفتن ،اما بعدش خوب بودی و اصلا مشکلی بوجود نیاوردی ،اصلا مامانی رو اذیت نکردی گل دخترم ...
19 مهر 1394