زمستان 1394
یه عکس خوشگل از دخملی توی سورنا یلدای 94 اینم ارایشهای مختلف رو صورت دخملی، کار بابا مجید ا اینجا رفته بودیم خونه یکی از همکارای مامان که نی نیشون تازه به دنیا اومده بود، اقا امیر حسین مهرسا و یه روز سرد زمستونی توی پارک انگشتت رو چند روز قبلش بریده بودی،یه برش عمقی که وقتی بردیمت بیمارستان اول میخواستن بخیه بزنن ،اما وقتی قیافه و التماسهای منو دیدن بی خیال شدن و فقط پانسمان کردن، چه شبی بود اون شب،هیچ وقت یادم نمیره، اما ماشالا تو با اعتماد بنفس کامل و بدون ترسو گریه بودی!! قربون گلم برم که تو هر حالتی ژستت اینه یه روز که مهرسا رو با خودم برده بودم مدرسه و کلی عاشقش شده ...
نویسنده :
مامان مهرسا
21:37