مهرسامهرسا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

قشنگترین اتفاق قصه ما

بعد از یه غیبت طولانی

1393/4/2 2:25
نویسنده : مامان مهرسا
139 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس مامان

پوزش خیییییییییییییییلی فراوان بخاطر این غیبت طولانی

این روزا خیییییلی وروجک شدی مامانی، نمیتونم بحال خودت رهات کنم ،الان هم که دارم این مطالبو مینویسم ساعت از 2 نیمه شب گذشته

اصلا نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم؟؟؟غمگین

نیست یه مدت نبودم حساب همه چیز از دستم در رفتهعینک

بهتره از کلماتی که میتونی بگی شروع کنم، بعد از اینکه 3تا دندون دیگه دراوردی خییییلی تلفظات بهتر شد و تقریبا میتونی کلمات رو ادا کنی

وقتی بهت میگیم اسمت چیه خیلی بامزه میگی نسا وقتی هم میگیم فامیلیت رو بگو میگی سا دی گی

اسم بابا مجید رو خیلی ناز میگی ممممممجییییید

به خاله فاطمه هم میگی بات ته

اسم مامان جون و بابا جون رو هم خیلی خوب تلفظ میکنی

فقط اسم منو نمیتونی بگی؟؟؟خطا

کلماتی رو که میگی خودت کنترل، الو،کفش، نانای،عکس،حمام،اسباب بازی،آب بازی،عروسک،توپ،موتور،چرخ،بده،لالاکنیم،مدرسه،اداره،ستاره،الا،معین و .......

اسم یکی از دوستات معینه که هر وقت توخونه صداشو از بیرون میشنوی سریع میخوای بیای روی کابینت تا بتونی اونو توی کوچه ببینی

اسم یکی دیگه از دوستات هم آلاس

تاب تاب عباسی رو خودت میخونی کامل و خییییلی هم شیرین

اتل متل رو هم کلمات اولش رو ما میخونیم و شما بقیه رو میگی

از 1تا10 رو میتونی بشمری

چشم چشم دو ابرو رو هم نصفه نیمه بلدی

اعضای بدنت و صورتت رو کامل میدونی و نشون میدی

یه عروسک داری که اسمش رو گزاشتیم ستاره ،عاشق اونی بهش غذا میدی،میخوابونیش خلاصه خیییلی دوسش داری

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)